خدای خوب من


خدایــــــا

گاهی که دلم می گیرد

نگاهم را به سوی تو و آسمان می گیرم

و آنقدر با تو درد و دل می کنم

تا کم کم چشم هایم میبارند

و قلبم سبک می شود آنوقت تو می آیی

و تمام فضای دلم را پر می کنی

و من دیگر آرام می شوم

و احساس می کنم هیچ چیز نمی تواند

مرا از پای در بیاورد...


نویسنده : استاد
تاریخ : یک شنبه 19 مهر 1394
زمان : 8:42
محرم



نویسنده : استاد
تاریخ : یک شنبه 19 مهر 1394
زمان : 8:23
عشق


من رقص دختران هندی را

بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم

چون آنها از روی عشـــــق می رقصند

و اینها از روی عــــــــادت نماز می خوانند

 

"دکتر شریعتی"


نویسنده : استاد
تاریخ : دو شنبه 27 بهمن 1393
زمان : 12:4
محبت خدا به مخلوقاتش


محبت خدا به مخلوقاتش:

روزی مردی محضر پیامبر اکرم رسید بقچه ایی همراهش بود

آن را باز کرد. دیدند یک پرنده و چند جوجه داخل آن است.

گفت یا رسول الله، من از راه دور به دیدن شما آمدم.

در بیابان به یک بوته رسیدم. دیدم کنار آن چند جوجه است.

آنها را گرفتم و داخل بقچه کردم. روی سرم گذاشتم

تا برای شما هدیه بیاورم. دیدم هر جا می روم،

مادرشان به دنبال من می آید. نمی تواند از جوجه هایش دل بکند.

بقچه را پهن کردم تا بیاید این جوجه ها را ببرد

یا اینکه خودش را هم بگیرم. وقتی بقچه را بازکردم

دیدم مادر جوجه ها به میان آنها آمد.

شخص گفت: یا رسول الله مادر این جوجه ها

با اینکه می دانست اسیر می شود، آمد نشست

و فرار نکرد من هم او را گرفتم وخدمت شما آوردم.

پیغمبر اکرم از این صحنه خیلی منقلب شد

و فرمودند: این پرنده چقدر جوجه هایش را دوست دارد!

حضرت فرمودند:

مهر و محبت خداوند متعال به بندگان

و مخلوقاتش هزار مرتبه

از این پرنده به جوجه هایش بیشتر است.


نویسنده : استاد
تاریخ : سه شنبه 14 بهمن 1393
زمان : 8:22
پناه بی پناهان


ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ

ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ مراقبم باش

ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺷﮑﺴﺖ، افتادن از چشمان توست

کمکم کن ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﻡ

ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ هم ﺗﻮ ﺭﺍ ﻗﺎﺿﻲ ﺍﻟﺤـﺎﺟـﺎﺕ ﻣﻲ دانم،

ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ آرزوهایم ﺭﺍ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﺑﮕﻴﺮﻱ ...

ﻫﻨﻮﺯ هم تو را پناه بی پناهان ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻢ،

ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ پناهم ندهی

 ﻣﻦ تمام ﺍﻣﻴـﺪﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ

ای که از همه نسبت به من دلسوزتری


نویسنده : استاد
تاریخ : سه شنبه 14 بهمن 1393
زمان : 8:14
بخشش بی عوض


حاجتی در دل بی تـابم  داشتم...

به دل گفتم : لیاقت برآورده شدن خواسته ات را نداری

وگرنه از تو حرکت و از خدا برکت

 و خدا  هم برایت برآورده اش میکرد

دل گفت : مگر آنچه را که تا بحال  خدا به تو داده است 

لیاقتش را داشته ای !

و مگر او تا بحال در بذل نعمت هایش

به لیاقت تو نگاه می کرده است ؟!

.... و قسم می خورم که راست می گفت ...


نویسنده : استاد
تاریخ : دو شنبه 29 دی 1393
زمان : 17:12
شادی های فردا


وَالْعَصْرِ(1) إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ(2)

سوگند به عصر * که انسان ها همه در زیانند*


نویسنده : استاد
تاریخ : دو شنبه 29 دی 1393
زمان : 17:10
حیرت خداشناسان


خداى جاودانى، خداى ازلى و بزرگ،

خداوند با خبر از آشكار و نهان،

قادر متعال از مقابل چشمان من عبور كرده

و من نتوانستم او را در مقابل خود ببينم،ولى پرتو عظمت و قدرت او

در روى صفحه روحم تابيد و منعكس گرديد! و در نتيجه اين انعكاس،

روح را در بهت، تعجّب و حيرت انداخته! من آثار او را

در تمام مخلوقات و موجودات مشاهده نمودم ، در تمام اين موجودات

و مخلوقات، حتّى در كوچك ترين آنها، در آن موجوداتى كه

هرگز به چشم ديده نمى شوند،

چه قدرت و قوّتى به كار رفته؟

چه عقلى؟

چه كمال غير قابل وصفى در آنها ديده مى شود؟

 

«طبیعت دان معروف کارل لینه»


نویسنده : استاد
تاریخ : دو شنبه 29 دی 1393
زمان : 17:9
نفس اماره


ترک هوا بنده را امــــــیر کند و

ارتکاب آن امـــــیر را اسیر کند

چنانکه زلیخا هوی را پیروی کرد

امـــــیر بود اسیر شد

و یوسف هوی را ترک کرد

اسیر بود امــــــیر شد

 

«کشف المحجوب اثر هجویری»


نویسنده : استاد
تاریخ : چهار شنبه 24 دی 1393
زمان : 11:18
تسبیح در و دیوار


حاج آقا رحيم ارباب نقل کرده اند:

يك شب من از اتاقم به قصد وضو به صحن مدرسه آمدم

كه نماز شب را بخوانم وقتي از اتاق بيرون آمدم ديدم

صداي همهمه اي مي آيد هر چه نگاه كردم ديدم همه جا

خاموش است ولي از همه جا و درختان و در و ديوار نجوايي

كه مانند ذكر بود به گوش مي رسيد. رفتم وضوخانه

ديدم آن جا هم صدا مي آيد، تعجب كردم كه اين

صداي ذكر از كجاست؟ آمدم در ايوان نماز بخوانم

متوجه شدم كه مرحوم آخوند كاشي در قنوت  نماز وترشان

ذكر مي گويند و گريه مي كنند و در و ديوار هم

اذكار را با او تكرار مي كنند. من همينطور ايستادم

و به او نگاه كردم تا نماز صبح شد...

فردا نزد ايشان رفتم

و ماجراي ديشب را براي ايشان بازگو نمودم

آخوند فرمودند خودتان شنيديد؟ گفتم بله

فرمودند :خداوند به شما عنايتي كرده است كه شنيده اي


نویسنده : استاد
تاریخ : چهار شنبه 24 دی 1393
زمان : 11:17
مالک تمام دنیا


 در سال قحطی ، صاحبدلی پریشان حال ،

غلامی را دید که بسیار شادمان بود .

پرسید : چطور در چنین وضعیتی شادمانی می کنی ؟!

گفت : من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد

و تا وقتی که برای او کار میکنم روزی مرا می دهد

صاحبدل به خود گفت :

شرم دارم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده

و غم به دل راه نمی دهد ؛

و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست

و نگران روزگارم هستم ...!


نویسنده : استاد
تاریخ : چهار شنبه 17 دی 1393
زمان : 8:41
حکمت ازلی


مردی در حالی كه به قصرها و خانه های زيبا مينگريست

به دوستش گفت:  وقتی اين همه اموال رو تقسيم ميكردن

ما كجا بوديم؟  دوستش دست او را گرفت و به بيمارستان برد

و گفت:  وقتی اين بيماريها رو تقسيم ميكردن

ما كجا بوديم!!! 

خدايا واسه داده ها و نداده هات شكر

خدایا فقط  تنی سالم ،خیالی راحت

و یک خبر خوش که آقامون مهدی بیاد

نصیبمون کن...


نویسنده : استاد
تاریخ : چهار شنبه 17 دی 1393
زمان : 8:40
گزینه های خدا؟


ﭘـــﺲ ﺍﺕ ﻧﻤـــﯽ ﺩﻫﻢ..

ﺑـــﻪ ﻫـــﯿﭻ ﺳﺎﻋــــﺘﯽ

ﺑـــﻪ ﻫﯿـــﭻ ﺩﻗﯿﻘـــﻪ ﺍﯼ

ﺑـــﻪ ﻫﯿـــﭻ ﻗﯿﻤﺘــــﯽ !

ﺳﺨﺖ ﭼﺴﺒﯿــــﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻤﺎﻣــــﺖ ﺭﺍ

ﻣﮕــر ﺗو را ﺳـــــﺎﺩﻩ ﺑﺪﺳــــﺖ آﻭﺭﺩﻡ ...

ﮐﻪ راحـــــت ﺍﺯ ﺩﺳﺘــــﺖ ﺑﺪهــــم ...


نویسنده : استاد
تاریخ : شنبه 6 دی 1393
زمان : 11:31
مردوشیطان


                                                                               
                                              http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها         

                                

« مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند . لباس پوشید و راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد ، مرد زمین خورد و لباس هایش کثیف شد . او بلند شد ، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت . مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد ! او دوباره بلند شد ، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت . یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد ، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید . مرد پاسخ داد : من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید . از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم . مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند . همین که به مسجد رسیدند ، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند . مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند . مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود . مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند . مرد دوم پاسخ داد : من شیطان هستم . مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد . شیطان در ادامه توضیح می دهد : من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم . وقتی شما به خانه رفتید ، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید ، خدا همه گناهان شما را بخشید . من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد ، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید . به خاطر آن ، خدا همه گناهان افراد خانوادهات را بخشید . من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم ، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید . بنابراین ، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم »





نویسنده :
تاریخ : جمعه 5 دی 1393
زمان : 12:33
تازه باهم رفیق شده بودیم


 

تازه با هم رفیق شده بودیم، خیلی با محبت و بی غل غش بود.با اینکه از حجابش خوشم میومد،اما تنبلی میکردم چادر روی سرم باشه.یه روز که برای درس خوندن اومده بود خونه ما ،همراه خودش چندتاشکلات با بسته بندی های زیبا هم آورده بود.دوتا از اون هارو به من داد.خودش هم یکی از شکلات ها رو باز کرد و گذاشت وسط بشقاب .

چند لحظه ای ازدرس خواندنمان نگذشته بود که دوتا مگس مزاحم سر و کله شان پیداشد و یک راست رفتند سراغ شکلاتی که بدون بسته بندی بود.من تلاش کردم مگس ها را فراری بدهم ولی کوثرخیلی آرام گفت :"تقصیر خودشه .تا خودش رو نپوشاند ،مگس ها رهایش نمیکنند."

فهمیدم که میخواهد غیر مستقیم به من درس حجاب بدهد  وبگوید :مگس ها کاری ندارند که تو به خاطر تنبلی حجاب نداری آنها کارشان مزاحمت است و فقط به ظاهر نگاه می کنند؛ پس من و تو باید خیلی به حجاب ظاهرمان برسیم."

مهرش بیشتر از قبل در دلم افتاده،تا به حال نهی از منکر به این قشنگی ندیده بودم.

 

راستی شما چطوری امر به معروف و نهی از منكرمی كنید ؟!

 

منتظر تجربه ها و نظرات خوبتون هستم /




نویسنده :
تاریخ : جمعه 5 دی 1393
زمان : 12:32


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.