سلام خدا...
خدایا نمیدونم ایندفعه از کجا شروع کنم
قصه بگم یا روضه بخونم
ببین خدا
شاید بعضی وقتا ماها گم بشیم
شاید برای یه روز
برای یه هفته
برای یه ماه
یه سال
یا حتی یه عمر
می بینیم تو رو
ولی دستمون بهت نمیرسه
میدونیم راهی که میریم اشتباهه
اما بلد نیستیم این راه رو نریم
گاهی به دلمون میفته باهات درد و دل کنیم
ولی نمیشه
حتی یه کلمه حرف زدن عاشقونه با تو هم نمیشه
خدایا گاهی عشقمونو گم میکنیم
توی سیاهی گناهمون غرق چهار تا چراغ چشمک زن میشیم و
یادمون میره عجب ظلماتیه
خدایا گاهی مث الآن
میدونیم خطا کردیم
میدونیم ازت خیلی دور شدیم
حتی اینم میدونیم که تو بخششت بزرگتر از گناه ماها هست
ولی نمیتونیم توبه کنیم
میفهمی خدا؟
درکمون میکنی؟
آخه مگه میشه تو درکمون نکنی؟
خدایا گاهی بغضم میگیره از اینکه نیستی کنارم
میخوام توبه کنم
ولی لیاقت میخواد
دنبال یه بهونه میگردم که بهت بگم:
خدایاااااا... هنوزم دوستت دارم...
آره خدا
دوستت دارم
ولی تو رو گم کردم
میشه بازم مثل بچگیام بیای کنارم بشینی؟
میشه بازم از عرشت بیای پایین و سر منو تو بغل بگیری؟
خدایا میشه بازم ...
خدایا هنوزم آماده ی توبه نیستما
ولی خدایی کن و ایندفعه هم چشماتو ببند
شاید اگه تو بهم اعتماد کنی
شاید اگه تو دستمو بگیری
شاید اگه برعکس همه تو باورم کنی
بتونم بنده ی خوبت بشم
خدایا اگه از ما گذشتی
یه دعایی دارم که خیلی خاصه
میخوام ظهور اونی که از خودم رنجوندمش برسه
آره آره... میدونم
به دعای گربه سیاه بارون نمیاد
ولی ... ما دعامونو میکنیم
خدا رو چه دیدی؟ شاید اومد.............
نظرات شما عزیزان: